مقاله مدیریت
تحلیل شرکت فعال در حوزه فناوری اطلاعات با استفاده از مدل دلتا
چکیده
قرار گرفتن در عصر اطلاعات، رقابت شدید و محیط بسیار پویا، سازمانها را وادار به سرمایهگذاریهای کلان در زمینه تکنولوژی اطلاعات کرده است، از دیگر سو مطرح شدن مدیریت استراتژیک بعنوان بستری برای تدوین استراتژیهای مختلف بمنظور بقاء درچنین محیطی ضروری به نظر میرسد. در این مقاله با کمک مدل دلتا روشی برای شناسایی جایگاه استراتژیک سازمانهای فعال در صنعت IT کشور ارائه شده است تا این سازمانها بتوانند با تدوین استراتژیهای مناسب باتوجه به جایگاهشان توانایی رقابت در چنین محیطی را پیدا کنند. در این روش ابتدا شاخصهای موثر در مدل دلتا را شناسایی کرده و سپس با گردآوری اطلاعات و تحلیلهای آماری به تعیین جایگاه سازمانها بر روی مثلث دلتا پرداخته شده است، در نهایت استراتژیهای مناسب هر جایگاه بر روی مدل دلتا ارائه گردیده است.
کلمات کلیدی
مدیریت استراتژیک، رویکرد مبتنی بر منابع، رویکرد موقعیتیابی، مدل دلتا
مقدمه
مدل دلتا یک چارچوب استراتژیک جدید است که مشتری را در مرکز مدیریت قرار میدهد. این مدل، گزینههای اساسی استراتژی را مورد آزمون قرارداده و در تلاش برای ایجاد رابطهای نزدیک با مشتری است. همچنین تعیین میکند که چگونه میتوان بین استراتژی و اجرای آن از طریق فرایندهای هماهنگکننده رابطه برقرار کرد. علیرغم رشد چشمگیر الگوهای رقابتی در ادبیات استراتژی کسب و کار، دو نمونه بنیادی که در دو دهه اخیر بعنوان مؤثرترین الگوها شناخته شدهاند: یکی، موقعیت رقابتی[i] پورتر در دهه 1980 است و دیگری دیدگاه مبتنی بر منابع[ii] در دهه 1990 است. نتیجه منطقی پورتر این است که تنها دو راه برای رقابت وجود دارد: از طریق پایین آوردن هزینه یا تمایز محصول. بسیاری از مدیران در سال1980 با روش پورتر آشنایی داشتند. موقعیتهای استراتژیک هزینه پایین و تمایز محصول براساس اقتصاد محصول هستند. به جای اینکه به صنعت به عنوان منبع سودآوری نگاه کنیم، دیدگاه مبتنی بر منابع شرکت، استدلال میکند که توجه باید به طرف شرکت باشد. بهجای جستجوی سودآوری در محصولات و بازار، به دنبال ارزشهای ناشی از منابع، شایستگیها و توانمندیها باشیم. آنچه که یک سازمان را از دیگران متمایز میسازد، توانایی آن در به دست آوردن منابع مناسب، قابلیتها و توانمندیهایی که با ارزش باشند و همچنین قابل تقلید یا پیروی نباشند. ریشه این دیدگاه، به دیوید ریکاردو، اقتصاددان انگلیسی بر میگردد که در اوایل صده 1800 زندگی میکرد. ریکاردو سعی کرد تغییراتی را در سودآوری زمینهای کشاورزی بوسیله ایجاد تفاوت در باروری و کشت زمین بوجود آورد. چارچوب پورتر و دیدگاه مبتنی بر منابع سازمان، هردو نقش اساسی استراتژی را در دستیابی به مزیتهای رقابتی منحصربه فرد دریافتند [1،2،4،5]. تکنولوژیهای جدید مانند اینترنت روشهای مؤثری را برای رابطه با مشتری و گسترش سازمان به وجود آورده است و همچنین منابع جدید موقعیتهای استراتژیکی است که باید به دقت ارزیابی شوند. مدل دلتا این توانایی را دارد که چارچوب پورتر و همچنین دیدگاه مبتنی بر منابع را تکمیل کرده و میتواند چارچوب استراتژیک منحصر به فرد و واحدی را به وجود آورد [1،2]. اعتقاد راسخ ما اینست که مدل دلتا این توانایی را دارد که ژرفنگریهای چارچوب پورتر و نظریه مبتنی بر منابع را تکمیل میکند و میتواند چارچوب استراتژی واحدی را ارایه دهد [2،6].
مدل دلتا
اعتقاد بر ایناست که که یک شرکت خود را مدیون مشتری خود میداند. مشتریان به عنوان سرمایه تمام فعالیتهای شرکت محسوب میشوند. مشتری در قلب مدیریت و مطمئنا در قلب استراتژی قرار دارد. اگر میخواهیم بهترین عملکرد را داشته باشیم باید به مشتریان با روشی متمایز خدمتگذاری کنیم و این امر بستگی به میزان فعالیت و برنامه ما برای جلب، راضی نگه داشتن، و حفظ مشتری بر میگردد. چارچوبهای استراتژی کلاسیک بیشتر بر محصولگرایی تاکید دارند. آنان در یک مبارزه رقابتی، رقیب را در مقابل رقیب قرار میدهند و نتیجه را کسی مشخص میکند که بهترین محصول را داشته باشد. در نتیجه بیشتر شرکتهایی که تفکر محصولگرایی دارند، تحلیل میروند. این شرکتها تمایل به جذب مشتری به وسیله ارائه محصولات استاندارد از طریق کانالهای توزیع انبوه دارند. غالبا در یک سازمان مشتریمدار، بخش خرید وجود دارد که از طریق یک نیروی فروش قراردادی (از خود شرکت یا از بیرون شرکت) مامور فروش محصولات یا خدمات میشود. این عملکرد رابطهای آزاد را به وجود میآورد که مانع هرگونه شناخت عمیق برای گسترش و توسعه در شرکت میشود. خاصیت فیزیکی کانالهای توزیع، موانعی را ایجاد می کند که شرکتها را از مصرف کننده های نهایی محصولات یا خدماتشان باز می دارند. براساس ساختار ارتباط با مشتری، اقتصاد جهانی فرصتهایی را برای خلق مزیتهای رقابتی فراهم می آورد. شرکت می تواند یک ارتباط پیوسته، شناخت عمیق، و رابطه نزدیک را با مشتریانش بنا نهد، که با عنوان ارتباط نزدیک با مشتری[iii] شناخته می شود. که این روابط می تواند بصورت مستقیم با مشتری یا به طور غیر مستقیم از طریق واسطه هایی که مشتری از آنها اطلاعات کسب می کند، برقرار شود. بیشتر شرکتها حتی آنهایی که در صنایع محصول گرا قرار دارند، فاقد شناخت لازم از مشتری برای نشان دادن این موضوع به طور صحیح هستند، یا آنقدر در تفکر محصول مداری غرق شده اند که این به چالشی برای ارتباط با این نوع تفکر استراتژیک مبدل شده است [1،2،4،5].
3-
مجموعه جدیدی از موقعیتهای استراتژیک
یک چارچوب استراتژی جدید که آن را مدل دلتا مینامند. که حرف یونانی است که به معنای تحول و تغییر میباشد [1]. سه گزینه ارائه شده در در مثلث شکل 1 (سه وجهی) نقطه شروعی برای توسعه بینش قوی است. سه راهکار مفید برای مدیران است تا بتوانند ارتباط نزدیک با مشتری را به طور مطلوب به اجرا درآورند [1،2،4،5].
در طرف راست مثلث گزینه بهترین محصول[iv] قرار دارد. روشی برای جذب، رضایت و حفظ مشتری از طریق خصوصیات حقیقی خود محصول است. نیروهای استراتژیک محرک و مهم، شامل توسعه یک زنجیره عرضه، که تجدید خط تولید موجود را بیمه کند، و اطمینان از کانالهای توزیع که به طور عمده محصولات را به بخشهای بازار هدف منتقل میکنند، میباشد. معیار این استراتژی، رقبای شایستهای هستند که ما سعی میکنیم در ردیف آنها قرار بگیریم یا اینکه از آنها سبقت بگیریم. به تدریج محصولات استانداردسازی میشوند و مشتریان عمومی و بدون نام و نشان میشوند. موفقیت، وابسته به موفقیت محصول است، که در نهایت میتواند سبب عدم پیوستگی فعالیتهای مختلف تجاری و غافل ماندن از انتظارات مشتری شود.
در طرف چپ مثلث، گزینهای قرار گرفته است که به راهحلهای جامع برای مشتریان[v] معروف است و 180 درجه انحراف را از موقعیت بهترین محصول نشان میدهد. به جای تمرکز بر فروش محصولات استانداردشده (همانندسازی) بدون توجه به مشخصات مشتریان، راهحلهایی در جهت ایجاد ارزشهای منحصر به فرد برای مشتریان فردی وجود دارد. بهجای فعالیت کردن بهتنهایی، مجموعهای مرتبط از شرکا با هم میتوانند کسب و کاری گسترده و وسیع پدید آورند. بهجای قرار گرفتن در مقابل رقبا، شرکتها میتوانند در جستجوی تعاون و همکاری برای ایجاد ارتباط نزدیک با مشتری باشند. معیار مناسب برای عملکرد، سهم مشتری[vi] میشود، یعنی تلاش برای برآوردن نیازهای مشتریان با روشهایی که تا حد امکان جامع و فراگیر باشد. منظور در اینجا مناسب بودن زنجیره عرضه نیست، بلکه منظور یک زنجیره ترکیبی است که شامل شرکت، مشتری و عرضهکنندگان کلیدی شرکت میباشد و همچنین منظور، توسعه محصول یا نوآوری و ابتکار نیست، بلکه منظور، اشتراک در فعالیتها در زمینه توسعه بخصوص با مشتریان است که نقش حیاتی در موفقیت شرکت دارند. علم اقتصاد مشتری و محصول فاکتورهای یکسانی دارند زیرا شرکت در تلاش برای افزایش رضایت مشتری به عنوان مصرفکننده نهایی است[1،2،4،5،8].
ضلع بالای مثلث مهمترین گزینه استراتژیک قرار دارد که معروف به قفل سیستم[vii] است. منظور از این موقعیت، بهدست آوردن یک شبکه کامل به عنوان حوزهای مناسب است یعنی بهدست آوردن سهمی از مکملهای[viii] کالا (افرادی که جزو سازمان نیستند ولی در تکمیل و توسعه محصول نقش حیاتی دارند) بهعنوان هدف نهایی، و اقتصاد سیستم به عنوان نیروی محرک است. در این موقعیت شرکتهایی قرار دارند که میتوانند ادعا کنند که به استانداردهای صنعت خود دست یافتهاند. این شرکتها از مشارکت صنایعی که مکمل محصولات آنها هستند سود بسیار زیادی بهدست میآورند. مایکروسافت و اینتل نمونههایی از این موقعیت هستند. 80 تا 90 درصد نرم افزارهای کاربردی کامپیوترهای شخصی برای کار کردن با سیستم عاملهای مایکروسافت (مانند ویندوز 98) و پردازشگرهای اینتل، که ترکیب آنها به وینتل معروف است، طراحی میشوند. اگر شما بعنوان یک مشتری، بیشترین کاربرد را از سیستم خود بخواهید، شما باید سیستم عامل مایکروسافت ویندوز را تهیه کنید. بهعنوان تهیهکننده نرم افزارهای کاربردی، اگر بخواهید 90 درصد بازار را در اختیار داشته باشید، باید نرم افزارهایی را بهنویسید که با سیستم عامل ویندوز هماهنگی داشته باشد. این مسأله حلقهای را بهوجود آورده که مستقل از محصول در حال چرخش است و همزمان تقاضا برای اینتل را نیز پشتیبانی میکند. مایکروسافت و اینتل براساس هزینه محصول یا تمایز محصول یا براساس راهحلهایی برای جذب مشتری برنده نیستند، بلکه آنها سیستم را قفل کردهاند. کامپیوتر اپل شهرت بالایی در سیستم عامل داشته است یا همینطور موتورلا پردازشگرهایی با بالاترین سرعت را طراحی کرده است، با این وجود مایکروسافت و اینتل صنعت را بستهاند. شرکتها در این موقعیت به برتری ای در بازار دست یافتهاند که نه تنها آنها را از لحاظ حفظ مشتری[ix] بیمه میکند بلکه راه ورود رقبا را نیز سد میکند[x]. مکملهای محصول نقش کلیدی در این موقعیت ایفا میکنند چون آنان عاملهای مهمی برای تثبیت این قدرت هستند. بیل گیتس ثروتمندترین مرد در جهان است و این لزوما به دلیل داشتن بهترین محصول یا تفوق جستن بر مشتری نیست، بلکه به این دلیل است که گروهی از افراد برای او کار میکنند که نامشان در لیست حقوق او قرار ندارد (مکملها) یعنی جزو کارمندان او نیستند، تمام برنامهریزان نرم افزارهای کاربردی که برنامههایی سازگار با محیط ویندوز مینویسند، جزو این گروهها هستند. اگر سازمانی به مرحله قفل دست پیداکند، به دلیل ایجاد یک شبکه، تاثیرات شبکه و در نهایت چرخهای که نیروها را به هم مرتبط میکند، گرفتن این موقعیت از او بسیار مشکل خواهد شد: بهعنوان مثال، مشتریان تمایل به خرید کامپیوتری با امکان دسترسی به بیشترین کاربرد را دارند و برنامهریزان نرم افزار نیز تمایل به نوشتن برنامههای کاربردی برای کامپیوترهایی با بالاترین کیفیت از لحاظ حافظه، پردازش و...دارند. در حقیقت این عوامل با هم چرخهای را به وجود میآورند که باعث توسعه مایکروسافت میشوند، چرخه ای که امکان دخالت رقبا در آن وجود ندارد یا حداقل بسیار مشکل است [1،2،4،5].
این واضح است که همه سازمانها توانایی یا ظرفیت رسیدن به موقعیت قفل سیستم را دارا نمیباشند. با این وجود، تفکر دررابطه با ایجاد یک شبکه کامل و پیگیری روابط با مکملهای کالا میتواند بدون توجه به هدف نهایی (که شاید رسیدن به موقعیت مذکور نباشد)، در توسعه یک استراتژی مؤثر نقش مهمی داشته باشد. از این گذشته، دگرگونیای که باید یک سازمان در جهت حرکت از تفکری محصول محور به موقعیت راهحلهای جامع برای مشتری متحمل شود، چالشی است که تمام مدیران اجرایی با آن روبرو هستند. این مثلث ابزاری بسیار مؤثر در جهت توسعه تفکر مدیران اجرایی نسبت به راهحلهای متفاوت استراتژیک است