مدیریت استراتژیک
تحلیل تطبیقی دو رویکرد در مدیریت استراتژیک: نظریه سازمان صنعتی و رویکرد مبتنی بر منابع
چکیده
درک و شناسایی عوامل ایجاد کننده مزیت رقابتی یکی از دلمشغولیهای همیشگی محققان و مدیران سازمانهاست. ماموریت اصلی تحقیقات در مدیریت استراتژیک جواب به این سئوال بوده که چرا برخی سازمانها از سازمانهای دیگر موفقترند. تاکنون دو رویکرد در این زمینه پا به عرصه گذاشتهاند که در این مقاله سعی شده به آنها پرداخته شود. در نظریه سازمان صنعتی، تفاوت در عملکرد سازمانها به دلیل تفاوت در ساختار صنایعی است که سازمانها در آن فعالیت میکنند اما در رویکرد مبتنی بر منابع، این تفاوت در عملکرد سازمانها به علت تفاوت در منابع موجود در آن سازمانهاست.
در این مقاله، ابتدا به نظریه سازمان صنعتی و زیر مجموعه آن چهارچوب پنج نیروی پورتر اشاره شده، سپس به رویکرد دوم یعنی رویکرد مبتنی بر منابع پرداخته شده است. علاوه بر این، به برخی مدلها و تحقیقات تجربی در هر دو رویکرد اشاره شده است.
کلمات کلیدی
نظریه سازمان صنعتی، چهارچوب پنج نیروی پورتر، رویکرد مبتنی بر منابع، مزیت رقابتی
مقدمه
ماموریت اصلی در تحقیقات مدیریت استراتژیک توضیح این مسأله است که چرا برخی سازمانها موفقتر از دیگر سازمانها هستند[7]. به عبارت دیگر ماموریت اصلی مدیریت استراتژیک تحلیل تفاوت عملکرد بین سازمانهاست. دو تئوری، تاثیر زیادی بر پاسخ به سئوال تفاوت عملکرد مابین سازمانها، داشته اند. اولین تئوری استدلال می کند که تفاوت در عملکرد صنایع - و با بسط آن به شرکتها - متوجه جذابیتهای اقتصادی عوامل ساختاری صنایعی است که شرکتها در آن فعالیت می کنند.
اما با تغییر کانون تمرکز از ساختار صنعت، جریان دوم استدلال می کند که تفاوت در عملکرد شرکتها متوجه عوامل داخلی و سطح شرکت است. این جریان روی منابع سازمانها به عنوان واحد تحلیل ناهمگنی در عملکرد آنها، تمرکز می کند. بدین گونه، در 30 سال گذشته دو جریان غالب در بیان عوامل ایجاد مزیت رقابتی، ظهور کردهاند.این دو جریان سنگ بنای تئوریکی ادبیات مدیریت استراتژیک را بنا نهادهاند.
اولین جریان، اقتصاد سازمان صنعتی[i] نام دارد که از پارادایم ساختار - رفتار - عملکرد[ii] پیروی می کند. دومین جریان، رویکرد مبتنی بر منابع سازمان[iii] است که مبتنی بر عوامل سطح سازمان است.
تئوری اقتصاد سازمان صنعتی
این تئوری قدیمی و غنی شامل مکاتب مختلفی است که تئوریسینها در طی 70 سال گذشته آن را پرورانیدهاند. اگرچه برخی از مکاتب در جستجوی درک تفاوت میان عملکرد سازمانها - با تمرکز بر عوامل سطح سازمان - هستند، مدیریت استراتژیک بطور ویژهای تحت تاثیر نظریه سازمان صنعتی بوده است [8]. تئوری سازمان صنعتی بر ساختار صنعت به عنوان تعیین کننده اصلی عملکرد سازمانها در صنایع مختلف تمرکز دارد، در حالیکه از غیر یکنواختی درون صنعتی چشم پوشی می کند. بدین لحاظ، محیط خارجی زمینه اصلی در نظریه سازمان صنعتی است [37]. میسون[iv] در سال 1939 اولین کسی بود که گفت یک ارتباط قطعی بین ساختار صنعت و عملکرد سازمان وجود دارد. بعدها بین[v] یکی از دانشجویان دکترای میسون در دانشگاه هاروارد، در سال 1959 کار خود را با تاکید بر پارادایم ساختار- رفتار - عملکرد (SCP) ارائه کرد. این پارادایم بر اهمیت ساختار صنعت به عنوان تعیین کننده اصلی عملکرد متفاوت شرکتهای رقیب در صنایع مختلف تاکید می کند.
ماهیت پارادایم بین اینست که عملکرد شرکتها در بازار به ویژگیهای محیط صنعتی که در آن حضور دارند، بستگی دارد. ساختار صنعت، رفتار شرکتها را تعیین کرده که این رفتار مشترک آنها عملکرد کلی شرکتها در بازار را مشخص می کند [8]. در این پارادایم، بر نقش اندازه شرکت و اشباع (تمرکز) صنعت تاکید زیادی شده است. به عنوان مثال، تاکید شده که تمرکز صنعت و موانع ورود برای شرکتهای جدید، عملکرد شرکتهای بزرگ را افزایش می دهد.
از سویی دیگر، شکل گیری سطوح بالای تمرکز صنعت، رفتار انحصارگرایانه را تشویق میکند که به شرکتها اجازه میدهد از قدرت بازار استفاده کنند در حالیکه رقابت محدود میشود. تمرکز بالا در صنعت و موانع سخت برای ورود که منجر به افزایش انحصار و توانایی برای تبانی بین شرکتها می شود، عملکرد شرکتهای بزرگتر را بهبود میدهد. در واقع، مطابق با این نظریه، شرکتها وجود دارند تا تولید بیشتر و بهرهور را از طریق تبانی محدود کنند که در نهایت به نفع شرکتهای بزرگتر بوده و منجر به انحصار می شود [27]. شرکتهایی که تولید را محدود می کنند می توانند با قیمتگذاری مصنوعی به سود بالایی دست یابند. توانایی ایجاد موانع قوی برای ورود رقبا و دنبال کردن کنترل انحصارگرایانه به نفع شرکتهای بزرگتر، فرض بازار به نسبه با ثبات و ایستا را در تئوری سازمان صنعتی بین به ما می دهد[8]. مرحله کلیدی در بکارگیری منطق سازمان صنعتی (IO) برای ایجاد یک استراتژی رقابتی، انتخاب حوزهای است که ساختار آن منجر به رقابت ناقص شده که بوسیله آن منافع حاصل از انحصار بدست میآید.
از چشم انداز منابع، در حالیکه تئوری رقابت کامل نئوکلاسیک میگوید که منابع شرکت همگن هستند و بنابراین کاملا بین شرکتها قابل انتقالند، تئوری سازمان صنعتی بین این فرض را با قطعیت نمیگوید چون که ناهمگنی در منابع شرکت می تواند وجود داشته باشد، مثلا دارایی محافظت شده قانونی شرکتها مثل حق امتیازها مخصوص همان شرکتهاست. با وجود اینکه، درجات ناهمگنی منابع در تئوری بین شناخته شده ولی این تفاوتها نقش مهمی در قوت یا ضعف ساختار صنایع و در نتیجه عملکرد شرکتها ندارد [8]. تئوری اقتصاد سازمان صنعتی و به خصوص پارادیم SCP می گوید که از رفتار شرکت می توان چشم پوشی کرد چون ساختار صنعت روی رفتار استراتژیک شرکتها تاثیرگذارست که به نوبه خود عملکرد آنها را مشخص می کند. در نتیجه، این تئوری روی بررسی عوامل تمرکز، اندازه سازمان و موانع ورود به عنوان تعیین کننده های اصلی موفقیت سازمانها، تمرکز دارد [9]
اگرچه اغلب مفاهیم تئوریک IO در بین دهههای 30 تا 50 میلادی توسعه یافت، اما کار مایکل پورتر در دهه 80 به نوعی احیای مدل بین بود که اصول IO را در مدیریت استراتژیک علی الخصوص در حوزه استراتژی شرکت و مزیت رقابتی، بکار برد.
1-1- چهارچوب پنج نیروی پورتر
از نظر پورتر ماهیت تدوین استراتژی عبارت است از مرتبط کردن یک شرکت به محیط اطرافش. جنبه های کلیدی محیط شرکت، صنعت یا صنایعی است که شرکت در آنها رقابت می کند. ساختار صنعت نقش عمدهای در تعیین قواعد رقابت و استراتژیهایی که بطور بالقوه در دسترس شرکت قرار دارند، ایفا می کند. اهمیت نیروهای بیرون از صنعت اساسا به شکل نسبی است، از آنجایی که نیروهای بیرونی معمولا همه شرکتهای فعال در یک صنعت را تحت تاثیر قرار میدهند، عامل اصلی در تواناییهای متفاوت شرکتها در برخورد با آنها میباشد.
شدت رقابت در یک صنعت را نمی توان به تصادف یا بدشانسی ربط داد، بلکه رقابت در یک صنعت ریشه در ساختار پایهای اقتصاد آن دارد و فراتر از عملکرد رقبای موجود میباشد. ماهیت رقابت در یک صنعت بستگی به پنج عامل اساسی رقابتی دارد. توان جمعی این پنج عامل توان سودآوری را در یک صنعت تعیین می کند. پتانسیل همه صنایع یکسان نیست و از آنجایی که توان جمعی عوامل متفاوت است، اصولا پتانسیل سود نهایی آنها نیز متفاوت خواهد بود.
رقابت در یک صنعت همواره در راستای کاهش میزان بازدهی سرمایه به سوی سطح نرخ پایه سود یا میزانی از بازدهی است که در صنعت « کاملا رقابتی» می نامند. این نرخ پایه یا بازده بازار آزاد را اقتصاددانان، سود برابر با سود قرضههای دولتی به اضافه تعدیلاتی برای پوشش ریسک از دست دادن سرمایه تعریف می کنند. این پنج عامل رقابتی منعکس کننده این واقعیت است که رقابت در یک صنعت به مراتب از سطح بازیگران جا افتاده در آن فراتر می رود. مشتریان، تامین کنندگان، جایگزینها و وارد شوندگان بالقوه همگی رقبایی برای بنگاههای موجود در یک صنعت محسوب می شوند که ممکن است بسته به شرایط خاص، از اهمیت بیشتر یا کمتری برخوردار باشند. همه این عوامل با هم، شدت رقابت در یک صنعت و سودآوری آن را تعیین کرده و قویترین نیروها در تدوین استراتژی آن مهم هستند. در ادامه این عوامل به اختصار شرح داده می شوند.
تهدید ورود رقبای جدید
رقبای تازه وارد به یک صنعت، ظرفیتهای جدید، تمایل به گرفتن سهم از بازار و اغلب منابع جدید با خود می آورند. ممکن است قیمتها کاهش یابند و یا هزینههای فعلی افزایش یابند و در نتیجه میزان سوددهی پایین بیاید. شرکتهایی که به دنبال تنوع بخشیدن به کسب و کار خود هستند و از بازارهای دیگر وارد یک صنعت می شوند اغلب از منابع در اختیار خود جهت ایجاد تحول اساسی استفاده میکنند. تهدید ورود به یک صنعت بستگی به موانع حاضر بر سر راه ورود به آن و واکنش رقبای موجود در آن دارد که شرکت تازه وارد انتظار آن را می تواند داشته باشد. شش منبع اصلی برای موانع ورود وجود دارد که عبارتند از: مزیت مقیاس، تمایز محصول، نیاز به سرمایه، هزینههای تغییر،دسترسی به کانالهای توزیع، خسارتهای هزینه مستقل از مقیاس و سیاست دولت.
شدت رقابت در بین رقبای موجود
رقابت بین رقبای موجود شبیه تلاش برای به دست آوردن جایگاهی است که معمولا از طریق استفاده از تاکتیکهایی نظیر رقابت بر سر قیمت، مبارزات تبلیغاتی، تلاش برای معرفی محصول و افزایش خدمات یا ضمانت برای مشتریان صورت می گیرد. دلیل رقابت این است که یک یا چند تا از رقابت کنندگان احساس نوعی فشار می کنند و یا احساس می کنند فرصتهایی برای پیشرفت فراهم شده است. برخی از اشکال رقابت به ویژه رقابت برسر قیمت تا حد زیادی فاقد ثبات هستند و احتمال دارد کل صنعت را از نظر سوددهی تضعیف کنند. رقابت در برخی از صنایع با عباراتی نظیر جنگ آسا و در برخی دیگر با عباراتی نظیر آرام توصیف می شود.